ویژه نامه دهه فجر
دهه فجر از نگاه مقام معظم رهبری
دهه فجر ، سرآغاز طلوع اسلام، خاستگاه ارزشهای اسلامی، مقطع رهایی ملت ایران و بخشی از تاریخ ماست كه گذشته را از آینده جدا ساخته است. در دهه فجر اسلام تولدی دوباره یافت و این دهه در تاریخ ایران نقطه ای تعیین كننده و بی مانند بشمارمیرود. تا قبل از انقلاب اسلامی، در ایران نظام اسلامی وجودنداشت و رابطه پادشاهان با مردم رابطه ی «غالب و مغلوب» و« سلطان و رعیت » بود وپادشاهان احساس میكردند كه فاتحینی هستند كه بر مردم غلبه یافته اند و حضرت امام رضوان الله تعالی علیه این سلسله معیوب را قطع كردند و نقطه ی عطفی در تاریخ ایران بوجودآوردند و شمشیر اسلام مردم را علیه دشمنان اسلام، مردم و استعمارگران به كار گرفتند. دهه انقلاب از رشحات اسلام است و آئینه ای است كه خورشید اسلام در او درخشید و این دهه باید با عظمت هرچه تمامتر برگزارشود. این مراسم را با هیجانهای عاطفی صحیح باید با طراوت و تازه كرد. در مذهب ما، احساسات، گریه و شادی، حب و بغض و عشق و نفرت جایگاه والایی دارد. از این رو جشنهای دهه فجر می بایستی همچون مراسم و اعیاد مذهبی گرامی داشته شود و مردمی باشد. باید كلیه مساجد فعال شوند و مردم با حضور در مساجد خاطره ی فراموش نشدنی حضرت امام و پیروزی انقلاب اسلامی را جشن بگیرند. صداوسیما باید فیلمها و سریالهای تلویزیونی و برنامه هایی بمناسبت دهه فجر تهیه كند كه یادآور خاطره های خوش انقلاب باشد و حضور همه جانبه ی مردم و حل شدن آنان را در دوران انقلاب نشان دهد.
فرار شاه از ایران
بعضی از تحلیل گران خارجی سال 1975، یعنی اواخر سال 1353 و 9 ماهه ی اول سال 1354، را نقطه ی آغاز افول قدرت شاه در ایران می دانند. وقایعی كه در این سال رخ داد، به حسب ظاهر همه از نیرومندتر شدن موقعیت شاه و رژیم سلطنت در ایران حكایت می كرد. درآمد نفت چهار برابر شد و به مرز سالانه 20 میلیارد دلار رسید كه با قدرت خرید آن روز دلار، رقم هنگفتی به شمار می آمد. شاه با اعلام یك سیستم تك حزبی در اسفند 1353، حكومت مطلقه خود را بر كشور تثبیت كرد، آشتی با عراق و امضای قرارداد حل اختلافات دو كشور كه براساس بیانیه ی الجزایر تنظیم شده بود، به نگرانی های ایران از مرزهای غربی خود خاتمه داد، روابط ایران با همه ی كشورها اعم از شرق و غرب توسعه یافت و سیل سران و دولتمردان خارجی، برای بهره گرفتن از خوان نعمتی كه بر اثر افزایش ناگهانی درآمد نفت در ایران گسترده شده بود، به ایران سرازیر شد. در این میان درباریان، به فكر راه انداختن جشن های تازه ای افتادند. این بار پنجاهمین سال سلطنت خاندان پهلوی را در آبان 1354، بهانه ای برای ریخت و پا ش های تازه قرار دادند. اسدالله علم یكی از معاونین خود، دكتر باهری را كه سوابق توده ای داشت برای سرپرستی برنامه های تبلیغاتی این جشن ها برگزید و ده ها كتاب در وصف خاندان پهلوی كه هر یك با مقدمه ای با امضای علم آغاز می شد، انتشار یافت
در فوریه ی سال 1976، یعنی در زمان حكومت فورد و یازده ماه قبل از آن كه كارتر وارد كاخ سفید بشود، یك هیئت تحقیقاتی از طرف سازمان اطلاعات مركزی امریكا (سیا) به سرپرستی «ارنست اونی» گزارشی درباره ی خاندان سلطنتی و ساختار حكومت در ایران تهیه كرد كه در تیراژ محدودی در مجموعه ی نشریات محرمانه ی سیا چاپ و بین مقامات سیا و بعضی مقام های بالای امریكا توزیع گردید.(2) در این گزارش، خانواده ی سلطنتی ایران «كانون عناصر فساد و هرزه و شهوتران» معرفی شده و بیش از همه به شرح احوال اشرف پهلوی به عنوان با نفوذترین و در عین حال فاسدترین اعضای خانواده پرداخته بود و شاه، را زمامداری خودكامه كه به جز افراد خانواده ی خود فقط با ده، دوازده نفر، كه رأس آن ها امیر اسدالله علم وزیر دربارش قرار دارد، محشور است «فقط از این عده اطلاعاتی را كسب می كند. او با كسی مشورت نمی نماید و دیگران فقط مجری تصمیمات او هستند. ایران عملاً تیول چهل خانواده است كه مقامات دولتی و تجارت را تحت كنترل خود دارند و بعد از آن ها 150 تا 160 خانواده ی دیگر هم هستند كه در درجه ی دوم اهمیت قرار گرفته اند و رده ی دوم مقامات سیاسی و فعالیت های بازرگانی كشور را اشغال می كنند. مجموع این خانواده ها كه 200 خانواده می شوند، جایگزین قدرت و نفوذ 1000 فامیلی شده اند كه امریكایی ها در گذشته از آن به عنوان خانواده ی حاكم بر ایران نام می بردند. گزارش سیا در تشریح نهادهای سیاسی در ایران می نویسد:
«دولت و پارلمان در ایران فاقد اختیار و قدرت نهادهای مشابه در حكومت دموكراسی هستند و عملاً جز صحه نهادن بر تصمیمات شاه و اجرای آن نقشی ایفا نمی كنند.»
شاه بعد از روی كار آمدن كارتر در سال 1977، درصدد جلب رضایت وی برآمد. نخست دولت سیزده ساله ی هویدا را تغییر داد و جمشید آموزگار تحصیل كرده ی امریكا را به صدارت گماشت و راهی آن كشور شد. تظاهرات انبوه مخالفان هنگام ورود او به كاخ سفید كه موجب پرتاب گاز اشك آور از طرف پلیس و اشك ریختن كارتر و مهمانانش شد،
]
آغاز ناخوشی برای این سفر بود. اما شاه در همان دیدار نخستین با رییس جمهور جدید امریكا سر تسلیم فرود آورد و متعهد شد از افزایش قیمت نفت جلوگیری كند. در این مذاكرات، شاه جای هیچ گله و شكایتی برای امریكایی ها باقی نگذاشت، به طوری كه در بازگشت اعتماد به نفس خود را باز یافته و بار دیگر با خیال راحت بر اریكه ی سلطنت تكیه زده بود. ولی مشكلات اقتصادی و نابسامانی های ناشی از ریخت و پاش های گذشته از یك طرف و تشدید مخالفت ها با حكومت خودكامه و مفاسد و مشكلات ناشی از آن، به تدریج روند نهضتی را در جامعه شدت بخشید كه مهار آن روز به روز دشوارتر می شد. آموزگار در كار خود فرو مانده و هویدا هم كه به وزارت دربار منصوب شده بود، از هیچ گونه كارشكنی در كار دولت فروگذار نمی كرد و سرانجام با انتشار مقاله ی توهین آمیز نسبت به امام خمینی« قدس سره» در روزنامه ی اطلاعات در 17 دی 1356، كاری ترین زهر خود را به حكومت آموزگار ریخت.
این مقاله به ابتكار هویدا تهیه و شاه بر انتشار آن صحه گذاشت و حتی لحن آن را تندتر كرد. سرانجام دولت آموزگار از كار بر كنار شد و شاه شریف امامی را كه مهره انگلیسی ها بود روی كار اورد تا بتوانددر كنار حمایت امریكا، رضایت انگلستان را نیز جلب نماید. انخاب شریف امامی به نخست وزیری هم هیچ یك از انتظارات شاه را بر نیاورد. عقب گرد ناگهانی رژیم در برابر مخالفان و آزادی مطبوعات، به گسترش فعالیت های مخالف رژیم انجامید. اقدام شتابزده ی رژیم در برقراری حكومت نظامی، فاجعه ی 17 شهریور میدان ژاله (شهدا) را آفرید. انعكاس جهانی این فاجعه رژیم را از اجرای مقررات حكومت نظامی بازداشت و تظاهرات و اعتصابات تازه ای را به دنبال آورد.
تیراندازی به سوی دانشجویان و دانش آموزان در 13 آبان 1357 در دانشگاه تهران و كشته و زخمی شدن تعدادی از آن ها، تظاهرات بی سابقه ی 14 آبان را در تهران به دنبال داشت. شاه همان روز با هلیكوپتر بر فراز شهر پرواز كرد و پس از مشاهده ی شعله های آتش كه از صدها نقطه ی شهر زبانه می كشید، به كاخ نیاوران بازگشت و سفیران امریكا و انگلیس را نزد خود فرا خواند تا تصمیم خود را به تشكیل یك دولت نظامی به آن ها ابلاغ كند. سفیر امریكا نظر موافق واشنگتن را با استقرار یك دولت نظامی اعلام داشت. سفیر انگلیس نیز گفت:
دولت انگلستان آنچه را كه اعلی حضرت به مصلحت كشور خود تشخیص دهند، تأیید می كند. شاه پس از این ملاقات حكم نخست وزیری ارتشبد ازهاری را امضا كرد و فردای آن روز ضمن اعلام تشكیل دولت نظامی گفت كه صدای انقلاب ملت را شنیده و قول می دهد كه اشتباهات گذشته جبران شود.
دولت نظامی در همان چند روز اول ناتوانی خود را در اداره ی امور كشور نشان داد و موج تظاهرات و اعتصابات بعد از چند روز وقفه از سرگرفته شد. حكومت نظامی هم عملاً كارآیی خود را از دست داد، زیرا مقررات حكومت نظامی در مورد منع اجتماعات اجرا نمی شد. حكومت نظامی به ویژه در مورد مطبوعات سختگیری كرد، ولی نویسندگان مطبوعات زیر بار سانسور نرفتند و دست به اعتصاب زدند و مردم بیش از پیش برای آگاهی از آنچه در كشورشان می گذشت به رادیوهای بیگانه روی آوردند. گسترش موج اعتصابات در سراسر كشور، بخصوص صنعت نفت، مملكت را به حال فلج كامل در آورد و درآمد ارزی كشور به صفر رسید. شاه برای خروج از بن بستی كه در آن گرفتار شده بود به رهبران جبهه ی ملی روی آورد و قبل از همه دكتر غلامحسین صدیقی را برای مقام نخست وزیری در نظر گرفت. دكتر صدیقی پس از یك هفته مطالعه و مشورت، پاسخ ردّ داد. شاه از شاپور بختیار دعوت كرد. بختیار این پیشنهاد را به شرط گرفتن اختیار كامل و خروج شاه از كشور بعد از رأی اعتماد مجلسین به دولت پذیرفت. شاه ناگزیر، تمام شرایط را پذیرفت.
با روشن شدن جرقه های اولیه انقلاب و فشار نیروهای مخالف رژیم و هماهنگی قیام های مردمی به رهبری امام خمینی قدس سره و كشتار 17 شهریور و برگزاری مراسم چهلم های مختلف شهدا در تهران، تبریز، اصفهان ،مشهد و ...، و اعتصاب كارگران شركت ملی نفت و چاپ مقاله توهین آمیز احمد رشیدی مطلق علیه امام« قدس سره»، كنترل امنیت كشور از دست نیروهای رژیم و حتی حكومت نظامی خارج شد و پایه های اقتدار رژیم 2500 ساله شاهنشاهی سست شده و منجر به فرار شاه گردید.
در آن تاریخ همه ناظران سیاسی متفق القول بودند كه حل بحران، با حضور شاه در ایران امكان پذیر نیست و رهبر انقلاب اسلامی، به هیچ عنوان حضور شاه و رژیم سلطنتی را تحمل نخواهد كرد. شاه نیز پس از عدم موفقیت دولت نظامیازهاری در برقراری نظم و آرامش و رقع اعتصاب ها كه اقتصاد كشور را فلج كرده بود، راه دیگری جز خروج از كشور نداشت. تشریفات مربوط به خروج شاه خصوصی و غیررسمی بود. مشایعت كنندگان، نخست وزیر، رؤسای مجلسین، وزیر دربار، رییس ستاد ارتش و گروهی از مقامات وابسته به دربار بودند. فرودگاه مهرآباد در محاصره یگان های گارد شاهنشاهی بود. مقارن ساعت یازده و نیم صبح، شاه و همسرش، با یك هلیكوپتر وارد فرودگاه شدند.
شاه در مصاحبه ی كوتاهی به خبرنگاران گفت:(1)
«مدتی است احساس خستگی می كنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از این كه خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت. این سفر اكنون آغاز می شود و تهران را به سوی آسوان در مصر ترك می كنم. امروز با رأی مجلس شورای ملی كه پس از رأی سنا داده شد، امیدوارم كه دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پایه گذاری آینده موفق شود.»
در مورد مدت سفر گفت:
«این سفر بستگی به حالت من دارد و در حال حاضر دقیقاً نمی توانم آن را تعیین كنم.»
ساعت نیم بعد از ظهر، شاه و همسرش تهران را به مقصد مصر ترك كردند.
در آخرین روزها فرح كوشید تا موافقت شاه را به استعفا از مقام سلطنت و تفویض مقام نیابت سلطنت به وی، طبق قانون اساسی جلب نماید. شاه نپذیرفت و گفت این كار مشكلی را حل نخواهد كرد. سرانجام شاه روز 26 دی 1357، فرار را بر قرار ترجیح داد. از اعضای خانواده ی سلطنتی تنها فرح مانده بود كه او نیز همراه همسرش از ایران خارج شد. پس از خروج شاه از ایران، موج شادی مردم را فرا گرفت و ملت با آمدن به خیابان ها و اظهار شادمانی و پخش گل و شیرینی این پیروزی بزرگ را جشن گرفت و رژیم سلطنتی كمتر از یك ماه پس از فرار شاه سقوط كرد و طومار عمر رژیم سرتاسر ظلم و جور 2500 ساله ی شاهنشاهی روز 22 بهمن 1357، درهم پیچیده شد
ورود امام خمینی (ره) به میهن
درحالی كه دولت بختیار درباره نحوه جلوگیری از ورود امام خمینی به ایران هنوز مشغول رایزنی بود، امام آماده بازگشت به ایران شدند.
ایشان پیش از اینكه عناصر وابسته به رژیم پهلوی در جهت جلوگیری از ورود ایشان به میهن حركتی كنند، بااعلامیهای راه توطئه را بستند و اعلام كردند به رغم بسته بودن فرودگاهها و پخش شایعاتی برای جلوگیری از این سفر، ایشان هر زمان بخواهند به ایران مراجعت میكنند.
كمیته استقبال در تهران برنامه مفصلی برای استقبال از ایشان تهیه دید. بازماندگان رژیم پهلوی ، بازگشت امام را به مصلحت خود نمیدانستند، درحالی كه مساله مراجعت رهبر به سرعت در راس همه خواستهای ملت قرارگرفته و به نخستین درخواست اجتماعات و تظاهرات عظیم مردمی تبدیل شده بود.
مسجد دانشگاه تهران به مركز ثقل این تقاضا تبدیل شد. تحصن دانشگاهیان و علما در دانشگاه تهران مبارزه را شدیدتر كرد. سرانجام این تحصن و دیگر حوادث روزهای بعد، دولت بختیار را مجبور به تن دادن به درخواست مردم وگشودن فرودگه کرد.
درست در آخرین ساعات روز 9 بهمن ماه سال 1357 ناگهان بختیار اعلام کرد که فرودگاه برای ورود « آیت الله خمینی » باز است . به گفته بختیار او نمب توانست مانع بازگشت یک تبعه ایرانی به کشورش بشود.
بعلاوه او متوجه شد كه اعلام آمادگی امام برای بازگشت به میهن و جلوگیری از ورود ایشان ، مردم را بیش از پیش به هیجان آورده و ابعاد ناآرامیها را وسعتی غیر قابل توصیف بخشیده است . روز موعود به سرعت نزدیك میشد و مردم بیصبرانه خود را برای پرشكوه ترین استقبال در سراسر تاریخ معاصر ایران آماده مر کردند .
سرانجام صبح روز 12 بهمن سال 1357 فرا رسید، رهبر انقلاب پس از چهارده سال و چند ماه تبعید با هواپیمای 747 شركت "ایرفرانس " عازم ایران شدند.
یكصدوپنجاه تن از زبدهترین خبرنگاران خارجی كه عمدهترین شبكه خبری دنیا را تشكیل میدادند، همراه امام در "پرواز انقلاب" حضور داشتند.
در فرودگاه پاریس، امام ضمن پیامی به ملت فرانسه، از میهمان نوازی و آزادمنشی مردم و دولت فرانسه .اهالی نوفل لوشاتو ، تشکر کردند به چند سوال خبرنگاران پاسخ گفتند
ایشان در مورد بختیار ، مواضع قبلی خود را تکرار کردند وگفتند :« ملاقات را نمی پذیرم مگر آنکه استعفا دهد وکنار رود » در مورد ارتش ، ضمن تایید تماسهایی که در تهران با ارتش بوده است گفتند : « اگر مقتضی بدانم ، باز تماس حاصل خواهیم کرد .»
امام با 50 نفر از همراهان ، به ایران بازگشتند. كمیته استقبال مسئولیت امور انتظامی را بر عهده داشت . چگونگی استقبال مردم از امام خمینی (ره ) در تاریخ معاصر ایران بی سابقه است .
مراسم ورود امام ، به طور زنده از صدا وسیما پخش می شد . فرستنده تلوزیون در حال پخش مستقیم مراسم استقبال بود ومیلیونها بیننده مشتاق ، شاهد فرود هواپیمای حامل امام (ره) وهمراهان وباز شدن درهای هواپیما بودند.
در همان زمان كه لحظه تاریخی ورود امام و خروج ایشان از هواپیما نشان داده شد، ناگهان استودیوهای پخش توسط گارد شاه به اشغال درآمد، برنامه پخش مستقیم قطع و سرود شهنشاهی پخش شد.
پرپیدا بود كه رژیم باچنین برخوردی چگونه خشم عمومی ملتی را كه سرا پا شور و هیجان بود برخواهد انگیخت .
هواپیمای ایرفرانس حامل امام و همراهان در ساعت 9/30 صبح در فرودگاه مهر آباد به زمین نشست .لحظاتی بعد امام خمینی ، پا بر خاک میهن گذاشتند.
ایشان در سخنان کوتاهی پس از تشکر از استقبال کنندگان ، با تکرار برنامه سیاسی خود دولت بختیار را غیر قانونی وغاصب اعلام کردند .
جمعیت انبوهی كه از همه سوی ایران به استقبال رهبركبیر انقلاب رفته بودند در طول مسیر حركت ایشان در دو طرف خیابان ساعتها به انتظار ماندند، تا حتی برای یك لحظه هم كه شده از نزدیك چهره رهبر دور از وطن خود را ببینند. همه شهر گلباران و چراغانی بود. شادی و لبخند بر چهره ولبان همه نقش بسته بود .
امام در ابتدا قصد داشتند در دانشگاه تهران كه تا آن روز یكی از پایگاههای مهم انقلاب بود چند دقیقهای صحبت كنند، اما فشار جمعیت به حدی بود كه این كار غیر ممكن مینمود، لذا بطورمستقیم به "بهشت زهرا" تغییر مسیر دادند و این خود نمایانگر احترام و ارزشی است كه امام قلبا به شهیدان راه آزادی داشتند.
مقصد امام در بهشت زهرا مزار شهدای گلگون كفن 17 شهریور بود . در بهشت زهرا امام طی سخنانی بیش از هر چیز بر آزادی واستقلال میهن تکیه کردند وبا تاکید بر حاکمیت ملی نقش مردم در تعیین سرنوشت خود ، غیر قانونی بودن مجلس شورای ملی وسنا را مطرح کردند .
ایشان فرمودند: چنانچه حكومت و سلطنت دولتی و فردی، در یك مرحله رای مردم بوده باشد و آن حكومت و دولت مشروعیت قانونی داشته باشد، این امر، حق آن مردم و نسلهای بعدی را از بین نمیبرد كه هر زمان آن تصمیم را نادرست دیدند، آن را لغو كنند.
در این سخنرانی تاریخی و مهم، ایشان محورهای اساسی حكومت آینده را ترسیم كردند و فرمودند درباره تعیین دولت به پیشتیبانی از مردم اقدام خواهند كرد.
به این ترتیب روز 12 بهمن سرآغاز دهه فجر ، به عنوان یک روز فراموش نشدنی در تاریخ انقلاب ایران ثبت شد ودر خاطرویاد ملت ایران برای همیشه باقی ماند .
بسم الله الرحمن الرحیم
ما در این مدت مصیبت ها دیده ایم، مصیبت های بسیار بزرگ و بعضی پیروزها حاصل شد كه البته آن هم بزرگ بوده، مصیبت های زن های جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده، طفل های پدر از دست داده.
من وقتی چشمم به بعضی از اینها كه اولاد خودشان را از دست داده اند می افتد، سنگینی در دوشم پیدا می شود كه نمی توانم تاب بیاورم. من نمی توانم از عهده این خسارات كه بر ملت ما وارد شده است برآیم، من نمی توانم تشكر از این ملت بكنم كه همه چیز خودش را در راه خدا داد، خدای تبارك و تعالی باید به آنها اجر عنایت فرماید.
من به مادرهای فرزند از دست داده تسلیت عرض می كنم و در غم آنها شریك هستم. من به پدرهای جوان داده، من به آنها تسلیت عرض می كنم. من به جوان هائی كه پدرانشان را در این مدت از دست داده اند تسلیت عرض می كنم.
خوب، ما حساب بكنیم كه این مصیبت ها برای چه به این ملت وارد شد، مگر این ملت چه می گفت و چه می گوید كه از آنوقتی كه صدای ملت در آمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اینها ادامه دارد. ملت ما چه می گفتند كه مستحق این عقوبات شدند ملت ما یك مطلبش این بود كه این سلطنت پهلوی از اول كه پایه گذاری شد برخلاف قوانین بود. آنهائی كه در سن من هستند، می دانند و دیده اند كه مجلس موسسان كه تاسیس شد، با سرنیزه تاسیس شد، ملت هیچ دخالت نداشت در مجلس موسسان، مجلس موسسان را با زور سرنیزه تاسیس كردند و با زور، وكلای آن را وادار كردند به اینكه به رضاشاه رای سلطنت بدهند. پس این سلطنت از اول یك امر باطلی بود، بلكه اصل رژیم سلطنتی از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلی است و خلاف حقوق بشر است. برای اینكه ما فرض می كنیم كه یك ملتی تمامشان رای داند كه یك نفری سلطان باشد، بسیار خوب، اینها از باب اینكه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رای آنها برای آنها قابل است؛ لكن اگر چنانچه یك ملتی رای دادند (ولو تمامشان) به اینكه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقی ملت پنجاه سال از این، سرنوشت ملت بعد را معین می كند سرنوشت هر ملتی به دست خودش است. ما در زمان سابق، فرض بفرمائید كه زمان اول قاجاریه نبودیم، اگر فرض كنیم كه سلطنت قاجاریه به واسطه یك رفراندمی تحقق پیدا كرد و همه ملت هم ما فرض كنیم كه رای مثبت دادند، اما رای مثبت دادند بر آقامحمدخان قجر و آن سلاطینی كه بعدها می آیند. در زمانی كه ما بودیم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هیچ یك از ما زمان آقامحمدخان را ادراك نكرده، آن اجداد ما كه رای دادند برای سلطنت قاجاریه، به چه حقی رای دادند كه زمان ما احمد شاه سلطان باشد سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پیش از این، صدوپنجاه سال پیش از این، یك ملتی بوده، یك سرنوشتی داشته است و اختیاری داشته ولی او اختیار ماها را نداشته است كه یك سلطانی را بر ما مسلط كند. ما فرض می كنیم كه این سلطنت پهلوی، اول كه تاسیس شد به اختیار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختیار مردم تاسیس كردند و این اسباب این می شود كه - بر فرض اینكه این امر باطل، صحیح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد، آن هم بر آن اشخاصی كه در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر این جمعیتی كه الان بیشتر شان، بلكه الا بعض قلیلی از آنها ادارك آنوقت را نكرده اند، چه حقی داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در این زمان معین كنند؛ بنابر این سلطنت محمدرضا اولا كه چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تاسیس شده بود مجلس، غیر قانونی است، پس سلطنت محمدرضا هم غیر قانونی است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بكنیم كه قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند كه برای ما سرنوشت معین كنند هر كسی سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی كه درصد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می توانند سرنوشت یك ملتی را كه بعدها وجود پیدا كنند، آنها تعیین بكنند؟ این هم یك دلیل كه سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نیست. علاوه بر این، این سلطنتی كه در آنوقت درست كرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض كنیم كه صحیح بوده است، این ملتی كه سرنوشت خودش با خودش باید باشد، در این زمان می گوید كه ما نمی خواهیم این سلطان را. وقتی كه اینها رای دادند به اینكه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژیم سلطنتی را نمی خواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است. این هم یك راه است از برای اینكه سلطنت او باطل است.
حالا می آئیم سراغ دولت هائی كه ناشی شده از سلطنت محمدرضا و مجلس هائی كه ما داریم. در تمام طول مشروطیت الا بعضی از زمان ها آن هم نسبت به بعض از وكلا، مردم دخالت نداشتند در تعیین وكلا. شما الان اطلاع دارید كه در این مجلسی كه حالا هست، چه مجلس شورا و چه مجلس سنا و شما ملت ایران هستید، شما ملتی هستید كه در تهران سكنی دارید، من از شما مردم تهران سوال می كنم كه آیا این وكلائی كه در مجلس هستند، چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا شما اطلاع داشتید كه اینها را خودتان تعیین كنید اكثر این مردم می شناسند این افرادی را كه به عنوان مجلس و به عنوان وكیل مجلس سنا یا مجلس شورا در مجلس هستند یا این هم با زور تعیین شده بدون اطلاع مردم. مجلسی كه بدون اطلاع مردم است و بدون رضایت مردم است، این مجلس، مجلس غیرقانونی است. بنابر این اینهائی كه در مجلس نشسته اند و مال ملت را گرفته اند به عنوان اینكه حقوق هر فرض كنید كه وكیلی اینقدر است، این حقوق را حق نداشتند بگیرند و ضامن هستند. آنهائی هم كه در مجلس سنا هستند، آن ها هم حق نداشتند و ضامن هستند. و اما دولتی كه ناشی می شود از یك شاهی كه خودش و پدرش غیر قانونی است، خودش علاوه بر او غیرقانونی است، وكلائی كه تعیین كرده است غیرقانونی است، دولتی كه از همچو مجلسی و همچو سلطانی انشا بشود، این دولت غیرقانونی است. این ملت حرفی را كه داشتند در زمان محمدرضاخان می گفتند كه این سلطنت را ما نمی خواهیم و سرنوشت ما با خود ماست. در حالا هم می گویند كه ما این وكلا را غیرقانونی می دانیم، این مجلس سنا را غیرقانونی می دانیم، این دولت را غیرقانونی می دانیم. آیا كسی كه خودش از ناحیه مجلس، از ناحیه مجلس سنا، از ناحیه شاه منصوب است و همه آنها غیر قانونی هستند، می شود كه قانونی باشد ما می گوئیم كه شما غیر قانونی هستید باید بروید. ما اعلام می كنیم كه دولتی كه به اسم دولت قانونی خودش را معرفی می كند، حتی خودش قبول ندارد كه قانونی است، خودش تا چند سال پیش از این، تا آنوقتی كه دستش نیامده بود این وزارت، قبول داشت كه غیرقانونی است، حالا چه شده است كه می گوید من قانونی هستم این مجلس غیرقانونی است، از خود وكلا بپرسید كه آیا شما را ملت تعیین كرده است هر كدام ادعا كردند كه ملت تعیین كرده است، ما دستشان را می دهیم دست یك نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابیه اش، در حوزه انتخابیه اش از مردم سوال می كنیم كه این آقا آیا وكیل شما هست، شما او را تعیین كردید حتما بدانید كه جواب آنها نفی است. بنابر این آیا یك ملتی كه فریاد می كند كه ما این دولت مان، این شاه مان، این مجلس مان برخلاف قوانین است و حق شرعی و حق قانونی و حق بشری ما این است كه سرنوشت مان دست خودمان باشد، آیا حق این ملت این است كه یك قبرستان شهید برای ما درست بكنند، در تهران، یك قبرستان هم در جاهای دیگر
من باید عرض كنم كه محمد رضای پهلوی، این خائن خبیث برای ما رفت، فرار كرد و همه چیز ما را به باد داد. مملكت ما را خراب كرد، قبرستان های ما را آباد كرد. مملكت ما را از ناحیه اقتصاد خراب كرد. تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ریخته است كه اگر چنانچه بخواهیم ما این اقتصاد را به حال اول برگردانیم، سال های طولانی با همت همه مردم، نه یك دولت این كار را می تواند بكند و نه یك قشر از اقشار مردم این كار را می توانند بكنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمی توانند این به هم ریختگی اقتصاد را از بین ببرند. شما ملاحظه كنید، به اسم اینكه ما می خواهیم زراعت را، دهقان ها را دهقان كنیم، تا حالا رعیت بودند و ما می خواهیم حالا دهقانشان كنیم، اصلاحات ارضی درست كردند، اصلاحات ارضی شان بعد از این مدت طولانی به اینجا منتهی شد كه بكلی دهقانی از بین رفت، بكلی زراعت ما از بین رفت و الان شما در همه چیز محتاجید به خارج؛ یعنی محمدرضا این كار را كرد تا بازار درست كند از برای آمریكا و ما محتاج به او باشیم در اینكه گندم از او بیاوریم، برنج از او بیاوریم، همه چیز را، تخم مرغ از او بیاوریم یا از اسرائیل كه دست نشانده آمریكاست بیاوریم.
بنابراین كارهائی كه این آدم كرده به عنوان اصلاح، این كارها خودش افساد بوده است. قضیه اصلاحات ارضی یك لطمه ای بر مملكت ما وارد كرده است كه تا شاید بیست سال دیگر ما نتوانیم این را جبرانش بكنیم مگر همه ملت دست به هم بدهند و كمك كنند تا سال بگذرد و جبران بشود این معنا. فرهنگ ما را یك فرهنگ عقب نگه داشته درست كرده است، فرهنگ ما را این عقب نگه داشته به طوری كه جوان های ما تحصیلاتشان در اینجا تحصیلات تام و تمام نیست و باید بعد از اینكه یك مدتی در اینجا یك نیمه تحصیلی كردند آن هم با این مصیبت ها، آن هم با این چیزها، باید بروند در خارج تحصیل بكنند. ما پنجاه سال است، بیشتر از پنجاه سال است دانشگاه داریم و قریب سی و چند سال است كه این دانشگاه را داریم لكن چون خیانت شده است به ما، از این جهت رشد نكرده، رشد انسانی ندارد، تمام انسان ها و نیروی انسانی ما را از بین برده است این آدم.
این آدم به واسطه نوكری كه داشته، مراكز فحشا درست كرده، تلویزیونش مركز فحشاست، رادیویش بسیاریش فحشاست، مراكزی كه اجازه دادند برای اینكه باز باشد، مراكز فحشاست، اینها دست به دست هم دادند. در تهران مركز مشروب فروشی بیشتر از كتابفروشی است، مراكز فساد دیگر الی ماشائالله است. برای چه سینمای ما مركز فحشاست. ما با سینما مخالف نیستیم ما با مركز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم ما با آن چیزی كه در خدمت اجانب برای عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ماست، با آن مخالف هستیم. ما كی مخالفت كردیم با تجدد، با مراتب تجدد مظاهر تجدد وقتی كه از اروپا پایش را در شرق گذاشت خصوصا در ایران، مركز چیزی كه باید از آن استفاده تمدن بكنند ما را به توحش كشانده است. سینما یكی از مظاهر تمدن است كه باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد و شما می دانید كه جوان های ما را اینها به تباهی كشیده اند و همین طور سایر این جاها. ما با اینها در این جهات مخالف هستیم. اینها به همه معنا خیانت كرده اند به مملكت ما.
و اما نفت ما، تمام نفت ما را به غیر دادند، به آمریكا و غیر از آمریكا دادند، آنی كه به آمریكا دادند عوض چه گرفتند عوض، اسلحه برای پایگاه درست كردن برای آقای آمریكا. ما، هم نفت دادیم و هم پایگاه برای آنها درست كردیم. آمریكا با این حیله كه این مرد هم دخالت داشت، با این حیله نفت را از ما برد و برای خودش در عوض پایگاه درست كرد یعنی اسلحه آورده اینجا كه ارتش ما نمی تواند این اسلحه را استعمال بكند، باید مستشارهای آنها باشند، باید كارشناس های آنها باشند. این هم از ناحیه نفت كه این نفت ما را اگر چند سال دیگر خدای نخواسته این عمر پیدا كرده بود، عمر سلطنتی پیدا كرده بود، مخازن نفت ما را تمام كرده بود، زراعت مان را هم كه تمام كرده، این ملت بكلی ساقط شده بود و باید عملگی كند برای اغیار. ما كه فریاد می كنیم از دست این، برای این است. خون های جوان های ما برای این جهات ریخته شده، برای اینكه آزادی می خواهیم ما. ما پنجاه سال است كه در اختناق بسر بردیم، نه مطبوعات داشتیم، نه رادیوی صحیح داشتیم، نه تلویزیون صحیح داشتیم، نه خطیب توانست حرف بزند، نه اهل منبر می توانستند حرف بزنند، نه امام جماعت می توانست آزاد كار خودش را ادامه بدهد، نه هیچ یك از اقشار ملت كارشان را می توانستند ادامه بدهند و در زمان ایشان هم همین اختناق به طریق بالاتر باقی است و باقی بود و الا هم باز نیمه حشاشه او كه باقی است، نیمه حشاشه این اختناقی هم باقی است. ما می گوئیم كه خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اینها غیر قانونی است واگر ادامه به این بدهند اینها مجرمند و باید محاكمه بشوند و ما آنها را محاكمه می كنیم.
من دولت تعیین می كنم، من تو دهن این دولت می زنم، من دولت تعیین می كنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می كنم، من به واسطه اینكه ملت مرا قبول دارد (تكبیر حضار) این آقا كه خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقایش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمریكا از این پشتیبانی كرده و فرستاده به ارتش دستور داده كه از او پشتیبانی بكنید، انگلیس هم از این پشتیبانی كرده و گفته است كه باید از این پشتیبانی بكنید. یك نفر آدمی كه نه ملت قبولش دارد نه هیچ یك از طبقات ملت از هر جا بگوئید قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند كه می آورند توی خیابان ها، از خودشان هست این اشرار، فریاد هم می كنند، از این حرف ها هم می زنند لكن ملت این است، این ملت است (اشاره به حضار). می گوید كه در یك مملكت كه دو تا دولت نمی شود. خوب واضح است این، یك مملكت دو تا دولت ندارد لكن دولت غیرقانونی باید برود، تو غیرقانونی هستی، دولتی كه ما می گوئیم، دولتی است كه متكی به آرای ملت است، متكی به حكم خداست، تو باید یا خدا را انكار كنی یا ملت را. باید سرجایش بنشیند این آدم و یا اینكه به امر آمریكا و اینها وادار كند یك دسته ای از اشرار را این ملت را قتل عام كند.
ما تا هستیم نمی گذاریم اینها سلطه پیدا كنند، ما نمی گذاریم دوباره اعاده بشود آن حیثیت سابق و آن ظلم های سابق، ما نخواهیم گذشت كه محمدرضا برگردد، اینها می خواهند او را برگردانند، بیدار باشید. ای مردم! بیدار باشید، نقشه دارند می كشند، ستاد درست كرده مردیكه در آن جائی كه هست، روابط دارند درست می كنند، می خواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدی كه همه چیزمان اختناق در اختناق باشد و همه هستی ما به كام آمریكا برود. ما نخواهیم گذاشت، تا جان داریم نخواهیم گذاشت و من از خدای تبارك و تعالی سلامت همه شما را خواستار هستم و من عرض می كنم بر همه ما واجب است كه این نهضت را ادامه بدهیم تا آنوقتی كه اینها ساقط بشوند و ما به واسطه آرای مردم، مجلس سنا درست بكنیم و دولت اول را، دولت دائمی را (مقصود من از مجلس سنا مجلس موسسان بود، نه مجلس سنا. مجلس سنا اصلش یك حرف مزخرفی است، همیشه بوده.) تعیین بكنیم.
و من باید یك نصحیت به ارتش بكنم و یك تشكر از یكی از اركان ارتش، یك قشرهائی از ارتش. اما آن نصحیتی كه می كنم این است كه ما می خواهیم كه شما مستقل باشید، ماها داریم زحمت می كشیم، ماها خون دادیم، ماها جوان دادیم، ماها حیثیت و آبرو دادیم، مشایخ ما حبس رفتند، زجر كشیدند، می خواهیم كه ارتش ما مستقل باشد. آقای ارتشبد! شما نمی خواهید شما نمی خواهید مستقل باشید
آقای سرلشكر! شما نمی خواهید مستقل باشید، شما می خواهید نوكر باشید من به شما نصحیت می كنم كه بیائید در آغوش ملت، همان كه ملت می گوید بگوئید، ما باید مستقل باشیم، ملت می گوید ارتش باید مستقل باشد، ارتش نباید زیر فرمان مستشارهای آمریكا و اجنبی باشد، شما هم بیائید، ما برای خاطر شما این حرف را می زنیم، شما هم بیائید برای خاطر خودتان این حرف را بزنید، بگوئید (ما می خواهیم مستقل باشیم، ما نمی خواهیم این مستشارها باشند.) ما كه این حرف را می زنیم كه ارتش باید مستقل باشد، جزای ما این است كه بریزید توی خیابان خون جوان های ما را بریزید كه چرا می گوئید من باید مستقل باشم ما می خواهیم تو آقا باشی.
و اما تشكر می كنم از این قشرهائی كه متصل شدند به ملت، اینها آبروی خودشان را، آبروی كشورشان را، آبروی ملت شان را اینها حفظ كردند. این درجه دارها، همافرها، افسرهای نیروی هوائی، اینها همه مورد تشكر و تمجید ما هستند و همین طور آنهائی كه در اصفهان و در همدان و در سایر جاها، اینها تكلیف شرعی، ملی، كشوری خودشان را دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتیبانی از نهضت اسلامی ملت را كردند ما از آنها تشكر می كنیم و به اینهائی كه متصل نشدند می گوئیم كه متصل بشوید به اینها، اسلام برای شما بهتر از كفر است، ملت برای شما بهتر از اجنبی است. ما برای شما می گوئیم این مطلب را، شما هم برای خودتان این كار را بكنید، رها بكنید این را، خیال نكنید كه اگر رها كردید ما می آئیم شما را به دار می زنیم. این چیزهائی است كه شماها یا كسان دیگر درست كرده اند والا این همافرها و این درجه دارها و این افسرها كه آمدند و متصل شدند، ما با كمال عزت و سعادت آنها را حفظ می كنیم و ما می خواهیم كه مملكت، مملكت قوی باشد، ما می خواهیم كه مملكت دارای یك نظام قدرتمند باشد، ما نمی خواهیم نظام را به هم بزنیم، ما می خواهیم نظام محفوظ باشد لكن نظام ناشی از ملت در خدمت ملت، نه نظامی كه دیگران سرپرستی اش را بكنند و دیگران فرمان به آن بدهند.
والسلام علیكم ورحمت الله وبركاته
احیاء كاپیتولاسیون در ایران
4 آبان 1343
لغو رسمی كاپیتولاسیون در جمهوری اسلامی ایران
كاپیتولاسیون تلفظ فرانسوی از واژه یCapitulationمی باشد. این واژه دارای معانی مختلفی از جمله تسلیم شدن، سازش كردن، گذشت كردن، تنظیم كردن قرارداد یا مشخص كردن عناوین و شرایط یك عهدنامه است. در رم باستان كاپیتولاسیون به سوگندنامه امپراتوران گفته می شد. این لغت در اصطلاح امروزی به عهدنامه یا قراردادی اطلاق می شود كه میان كنسول ها و نمایندگان دولت بیگانه در كشور میزبان، منعقد می شود تا به موجب آن، اختیاراتی فراتر از قوانین كشور میزبان به آنان اعطا شود.
كاپیتولاسیون در حقیقت همان حق قضاوت كنسولی است كه قضاوت نهایی راجع به اقدامات یك تبعه خارجی در كشور دیگررا بر عهده ی قوانین آن كشور نمی داند، بلكه بر عهده ی قوانین دولت متبوع این فرد می باشد. این گونه حقوق و امتیازات كه به اتباع خارجی در یك كشور داده می شود، در واقع یك امتیاز استعماری است. زیرا برای اتباع یك كشور خارجی در كشوری كه مقررات كاپیتولاسیون را پذیرفته است، مصونیت قضایی ایجاد كرده و آنها را از تعقیب و مجازات اعمال خلاف خود در كشوری كه مرتكب جرم یا خلاف شده اند، مصون می دارد. این قراردادها، گاهی از این هم فراتر رفته، حقوق و امتیازات دیگری از قبیل معافیت های گمركی و مالیاتی یا حق مالكیت و فعالیت های تجارتی برای اتباع بیگانه قائل می شود.(1)
بهانه و دلیل عقد قراردادهای كاپیتولاسیون بین كشورهای اروپایی، ممالك آسیایی و آفریقایی این بود كه مراجع قضایی، این كشورها را برای رسیدگی به دعاوی اتباع خود صالح نمی دانستند و یا ادعا می كردند كه اتباع آنها فقط در صورتی حاضرند در این كشورها كار كنند كه تحت حمایت قوانین خود باشند. (2)
كاپیتولاسیون به استثنای بعضی كشورهای كوچك مانند عمان به تدریج ملغی شده است. از جمله در ژاپن در سال 1899، در تركیه در سال 1923، در تایلند در سال 1927، در ایران در سال 1928، در مصر در سال 1937 و در چین در سال 1943 لغو گردیده است. (3)
مقررات كاپیتولاسیون برای اولین بار در سال 1828 میلادی، به موجب عهدنامه ی تركمنچای به كشورمان تحمیل شد. به دنبال تحمیل این قرارداد كشورهای اسپانیا، فرانسه، آمریكا، اتریش، بلژیك، یونان، ایتالیا، انگلیس، هلند، دانمارك، سوئد، سوئیس، آرژانتین، مكزیك، شیلی و برزیل درخواست چنین حقی را كردند.
این قرارداد در سال 1921، از طرف شوروی جهت نشان دادن حسن نیت به همسایگان به طور یك جانبه لغو گردید. به دنبال این اقدام مجلس ششم شورای ملی نیز تحت فشار اقلیت تحت رهبری مرحوم سید حسن مدرس در یكی از نخستین اقدامات خود لایحه ی كاپیتولاسیون را در اردیبهشت 1306 (مه 1972) لغو كرد و متعاقباً وزارت خارجه ی ایران نیز به تمامی دولت هایی كه اتباعشان از مزایای كاپیتولاسیون استفاده می كردند، یك سال مهلت داد تا قراردادهای جدیدی را باایران به امضاء برسانند. (4) به این ترتیب در 19 اردیبهشت سال 1307 شمسی (هشتم مه 1928 میلادی) با پایان گرفتن یك سال مهلت مقرر برای دولت های خارجی، مردم ایران پایان یك قرن پیمان ظالمانه ی كاپیتولاسیون را در تهران و شهرستان ها جشن گرفتند.
در سال 1343، رژیم پهلوی درصدد احیای كاپیتولاسیون برآمد. روز 21 مهر 1343، لایحه ی استعماری كاپیتولاسیون باردیگر در مجلس شورای ملی (مجلس بیست و یكم) تحت نام «لایحه ی اجازه به مستشاران نظامی آمریكا برای استفاده از مصونیت سیاسی و اجتماعی و معافیت های مصرح در قرارداد وین » به تصویب رسید. این مصوبه یكی از بزرگترین خیانت های رژیم شاه به ملت ایران بود كه یك سال پس از فاجعه ی 15 خرداد 42، شكل گرفت و زمینه ساز تبعید حضرت امام خمینی قدس سره به خارج از كشور گردید. لایحه ی استعمار كاپیتولاسیون، پس از توطئه مربوطه و به برگزاری رفراندوم قلابی «شاه و مردم» و تصویب لایحه ی «انجمن های ایالتی و ولایتی» كه هر دو با موضع گیری قاطع امام قدس سره خنثی و بی اثر ماندند، نقشه ی جدیدی بود كه آمریكایی ها به وسیله ی رژیم پهلوی برای تحقیر مردم ایران طراحی كرده بود.
دوام رژیم شاه بستگی به حضور مستشاران آمریكایی در ایران داشت. از این رو شاه حاضر به اعطای هر گونه امتیازی به آنان بود . به ویژه آن كه برای اجرای سریع اصلاحات اقتصادی و سیاسی مورد نظر كاخ سفید، زیر فشار آمریكا قرار داشت. از این رو پیشنهاد تصویب كاپیتولاسیون كه در اسفندماه سا ل 1340، از طرف سفارت آمریكا در تهران به دولت وقت ایران داده شد، در 13 مهرماه 1342، بدون سر و صدا در كابینه ی امیراسدالله علم مورد تصویب قرار گرفت و در مرداد سال 1343، نیز سنا آن را تصویب نمود. سپس در 21 مهرماه حسنعلی منصور نخست وزیر وقت آن را به مجلس برد و نمایندگان نیز آن را تصویب كردند.
امام خمینی قدس سره در پی تصویب این لایحه ی روز چهارم آبان 1343، كه مصادف با میلاد حضرت فاطمه علیها السلام بود، این خیانت رژیم شاه را مورد حمله شدید قرار دادند، و چنین(5) فرمودند:
«انا لله و انا الیه راجعون – من تأثرات قلبی خودم را نمی توانم اظهار كنم، قلب من در فشار است. این چند روزی كه مسایل اخیر ایران را شنیده ام، خوابم كم شده (گریه ی حضار) ناراحت هستم، قلبم در فشار است. با تأثرات قلبی، روزشماری می كنم كه چه وقت مرگ پیش بیاید (گریه ی شدید حضار) ایران دیگر عید ندارد (گریه ی حضار) عید ایران را عزا كرده اند (گریه ی حضار) عزا كردند و چراغانی كردند، عزا كردند و دسته جمعی رقصیدند. ما را فروختند، استقلال ما را فروختند و باز هم چراغانی كردند، پایكوبی كردند. اگر من به جای اینها بودم، این چراغانی ها را منع می كردم. می گفتم بیرق سیاه بالای سر بازارها بزنند، بالای سر خانه ها بزنند، چادر سیاه بالا ببرند. عزت ما پایكوب شد، عظمت ایران از بین رفت، عظمت ارتش ایران را پایكوب كردند.
قانونی در مجلس بردند در آن قانون اولاً ما را ملحق كردند به پیمان وین و ثانیاً الحاق كردند به پیمان وین! كه تمام مستشاران نظامی آمریكا با خانواده هایشان، با كارمندهای فنی شان، با كارمندان اداری شان، با خدمه شان، با هر كس كه بستگی به آنها دارد، اینها از هر جنایتی كه در ایران بكنند مصون هستند، اگر یك خادم آمریكایی، اگر یك آشپز آمریكایی مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور كند، زیر پا منكوب كند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد! دادگاه های ایران حق ندارند محاكمه كنند! بازپرسی كنند! باید برود آمریكا! آن جا در آمریكا ارباب ها تكلیف را معین كنند! دولت سابق این تصویب را كرده بود و به كسی نگفت. دولت حاضر این تصویب نامه را در چند روز پیش از این برد به مجلس شورا و در آن جا صحبت هایی كردند، مخالفت هایی شد، بعضی از وكلا هم مخالفت هایی كردند. صحبت هایی كردند، لكن مطلب را گذراندند. با كمال وقاحت گذراندند، دولت با كمال وقاحت از این امر ننگین طرفداری كرد. ملت ایران را از سگ های آمریكا پست تر كردند، اگر چنان چه كسی سگ آمریكایی را زیر بگیرد، بازخواست از او می كنند، اگر شاه ایران یك سگ آمریكایی را زیر بگیرد، بازخواست می كنند و اگر چنان چه یك آشپز آمریكایی شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگتر مقام را زیر بگیرد، هیچ كس حق تعرض ندارد، چرا؟ برای این كه می خواستند وام بگیرند از آمریكا، آمریكا گفت این كار باید بشود...»
امام در بخش دیگری از فرمایشات خود، خطاب به رژیم پهلوی گفتند:
«نظامیان آمریكایی، مستشاران نظامی آمریكایی به شما چه نفعی دارند؟ آقا اگر این مملكت اشغال آمریكاست، پس چرا این قدر عربده می كشید، پس چرا این قدر دم از ترقی می زنید؟ اگر این مستشاران نوكر شما هستند، پس چرا از ارباب ها بالاترشان می كنید؟ پس چرا از شاه بالاترشان می كنید؟ اگر نوكرند مثل سایر نوكرها با آنها عمل كنید، اگر كارمند شما هستند، مثل سایر ملل كه با كارمندانشان عمل می كنند، شما هم عمل كنید...
... چه می خواهند با ما بكنند؟ این دولت چه می گوید به ما؟ این مجلس چه كرد با ما؟ این مجلس غیرقانونی، این مجلس محرم، این مجلسی كه به فتوا و به حكم مراجع تقلید تحریم شده است، این مجلسی كه یك وكیلش از ملت نیست...
ای سران اسلام! به داد اسلام برسید، ای علمای نجف! به داد اسلام برسید، ای علمای قم! به داد اسلام برسید، رفت اسلام. ( گریه ی شدید حاضرین در مجلس) ای ملل اسلام! ای سران ملل اسلام! ای رؤسای جمهوری ملل اسلامی! ای سلاطین ملل اسلامی! ای شاه به داد خودت برس. به داد همه ی ما برسید. ما زیر چكمه ی آمریكا برویم چون ملت ضعیفی هستیم؟! چون دلار نداریم؟! آمریكا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریكا بدتر، شوروی از هر دو بدتر، همه از هم پلیدتر.
اما امروز سر و كار ما با این خبیث هاست، با آمریكاست. رییس جمهور آمریكا بداند، بداند این معنا را كه منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما، امروز منفورترین افراد بشر است پیش ملت ما، یك همچنین ظلمی به دولت اسلامی كرده است، امروز قرآن با او خصم است ، ملت ایران با او خصم است.
دولت آمریكا بداند این مطلب را، ضایع كردند او رادر ایران. خراب كردند او را در ایران.
برای مستشارها مصونیت می گیرید؟ بیچاره وكلا داد زدند آقا از این دوست های ما بخواهید به ما این قدر تحمیل نكنند، ما را نفروشید، ما را به صورت مستعمره در نیاورید، كی گوش داد به اینها؟ از پیمان وین یك ماده را اصلاً ذكر نكرده اند، ماده ی 32 ذكر نشده است، من نمی دانم آن ماده چه هست، من كه نمی دانم رییس مجلس هم نمی داند، وكلا هم نمی دانند، نمی دانند كه قبول كردند طرح را، طرح را قبول كردند، طرح را امضاء كردند، تصویب كردند. اما عده ای اقرار كردند كه ما اصلاً نمی دانیم چیست – آنهاهم لابد امضاء نكرده باشند – آن عده دیگر بدتر از آنها بودند، یك عده جهالند اینها.
رجال سیاسی ما، صاحب منصب های بزرگ ما، رجال سیاسی ما، یكی بعد از دیگری را كنار می گذارند، الان در مملكت ما به دست رجال سیاسی كه وطن خواه دیگری كنار می گذارند. دیگر برای شما آبرو گذاشتند؟ برای نظام شما آبرو گذاشتند كه یك سرباز آمریكایی بر یك ارتشبد ما مقدم است؟ یك آشپز آمریكایی بر یك ارتشبد ما مقدم شد؟ در ایران دیگر برای شما آبرو باقی ماند؟ اگر من بودم استعفاء می كردم، اگر من نظامی بودم، استعفاء می كردم، من این ننگ را قبول نمی كردم، اگر من وكیل مجلس بودم استعفاء می كردم.»
امام خمینی قدس سره در بخش دیگری از سخنان خود تأكید كردند:
«آقا تمام گرفتاری ما از این آمریكاست، تمام گرفتاری ما از این اسرائیل است. اسرائیل هم از آمریكاست، این وكلا هم از آمریكا هستند، این وزرا هم از آمریكا هستند، همه تعیین آنهاست. اگر نیستند چرا نمی ایستند در مقابل داد برنند؟»
ایشان در پایان خطاب به نمایندگان مجلس شورای ملی گفتند:
«شما كه وكیل ما نیستید، وكیل هم بودید، اگر خیانت كردید به مملكت خود به خود از وكالت بیرون می روید، این خیانت به مملكت است. خدایا اینها خیانت كردند به مملكت ما. خدایا دولت به مملكت ما خیانت كرد، به اسلام خیانت كرد، به قرآن خیانت كرد. وكلای مجلسین خیانت كردند. آنهایی كه موافقت كردند با این امر، وكلای مجلس سنا خیانت كردند به این مملكت، آنها وكیل نیستند، دنیا بداند، اینها وكیل ایران نیستند، اگر هم بودند من عزلشان كردم، از وكالت معزولند، تمام تصویب نامه هایی كه تا حالا نوشته اند، تمامش غلط است.»
امام خمینی قدس سره همچنین در همان روز (4/8/1343) پیام جداگانه ای انتشار دادند(6) و در این پیام لایحه ی مزبور راسند بردگی ملت ایران لقب دادند. با حمله ی شدید علیه آمریكا و انگلیس فرمودند:
دنیا بداندكه هر گرفتاری ای كه ملت ایران و ملل مسلمین دارند، از اجانب است. از آمریكاست. ملل اسلام از اجانب عموماً و از آمریكا خصوصاً متنفر است. بدبختی دول اسلامی، از دخالت اجانب در مقدرات آنهاست، اجانبند كه مخازن پرقیمت زیرزمینی ما را به یغما برده و می برند، انگلیس است كه سالیان دراز طلای سیاه ما را بهای ناچیز برده و می برد. اجانبند كه كشور عزیز ما را اشغال كرده و بدون مجوز از سه طرف به آن حمله كرده و سربازان ما را از پای در آوردند.
دیروز ممالك اسلامی به چنگال انگلیس و عمال آن مبتلا بودند، امروز به چنگال آمریكا و عمال آن. آمریكاست كه از اسرائیل و هواداران آن پشتیبانی می كند، آمریكاست كه به اسرائیل قدرت می دهد كه اعراب مسلم را آواره كند، آمریكاست كه وكلا را یا بی واسطه یا با واسطه بر ملت ایران تحمیل می كند، آمریكاست كه اسلام و قرآن مجید را به حال خود مضر می داند و می خواهد آنها را از جلو خود بردارد، آمریكاست كه روحانیون را خار راه استعمار می داند و باید آنها را به حبس و زجر و اهانت بكشد، آمریكاست كه به مجلس و دولت ایران فشار می آورد كه چنین تصویب نامه ی مفتضحی را كه تمام مفاخر اسلامی و ملی ما را پایمال می كند تصویب و اجرا كنند، آمریكاست كه با ملت اسلام معامله وحشیگری و بدتر از آن می نماید.»
حسنعلی منصور نخست وزیر وقت ایران سه ماه پس از به تصویب رساندن لایحه كاپیتولاسیون در روز اول بهمن 1343، به ضرب گلوله ی «بخارایی» عضو هیأت های مؤتلفه اسلامی در مقابل مجلس به قتل رسید.
منصور، بانی تدوین و تنظیم پیمان كاپیتولاسیون، قبلاً یكی از دیپلمات های وزارت امور خارجه بود. او فعالیت سیاسی خود را در سال 1340 و با تأسیس «كانون مترقی» كه یك مجموعه ی وابسته، با هدف تسریع اجرای اصلاحات آمریكایی رژیم شاه در عرصه ی اقتصادی بود، آغاز كرد. این كانون در سال 1342، به «حزب ایران نوین» تغییر نام داد. منصور از اعضای مؤثر لژ فراماسونری در ایران بود.
لغو رسمی كاپیتولاسیون در جمهوری اسلامی ایران
روز 23 اردیبهشت 1358، قرارداد كاپیتولاسیون در ایران رسماً لغو شد. در این روز، وزارت امور خارجه طی اطلاعیه ای اعلام كرد به پیشنهاد هیأت وزیران دولت موقت جمهوری اسلامی ایران و تصویب شورای انقلاب اسلامی، قانون مصوب 21 مهرماه 1343، راجع به اجازه ی استفاده مستشاران نظامی آمریكا در ایران از مصونیت ها و معافیت های قرارداد وین (كاپیتولاسیون) از تاریخ 23/2/1358، لغو شد. (7)
1- فرهنگ جدید سیاسی – محمود مهرداد – انتشارات هفته – ص 89.
2- همان.
3- فرهنگ سیاسی – فلورنس الیوت – ص 116.
4- روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی – باقر عاقلی – ج 1 – ص 230.
5- صحیفه ی نور – ج 1 – ص 102.
6- صحیفه ی نور- ج اول – ص 109.
7- روزنامه ی كهیان – 24/2/1358 – صفحه ی دوم.
پیروزی نهایی انقلاب اسلامی
از بدو حركت تا استقرار نهایی
در نگاه كلی
انقلاب ما انفجار نور بود.
امام خمینی (قدس سره)
در دوران معاصر، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، حادثه مهم و حیرت انگیزی برای جهانیان بود. این حادثه ی بزرگ قرن، از یكسو معادلات سیاسی استكبار را در ادامه ی سیاست سلطه و تقسیم استعماری جهان بر هم زد و از سوی دیگر، یكی از استوارترین رژیم های وابسته را كه از حمایت قدرت های بزرگ برخوردار بود، ریشه كن ساخت، و در كشوری چون ایران، با اهمیتی كه از نظر استراتژیكی و اقتصادی برای قدرت های بزرگ جهان دارد، تحولی سیاسی – مردمی و عظیم به وجود آورد و این جریان سیاسی، یك بار دیگر اسلام را به عنوان یك قدرت تعیین كننده در جهان مطرح نمود و چشم انداز وحدت جهان اسلام، حركت عظیم بازیابی خویشتن خویش، گریز از سلطه، ایستادگی در برابر استعمار كهنه و نو، ایجاد قطب سیاسی جدید در جهان و فروریزی رژیم های وابسته و تحمیلی را در سرزمین های پر نعمت اسلامی، در برابر دیدگان مشتاق، بیش از یك میلیارد مسلمان گشود و موجی از وحشت و اضطراب در دل های جهان خواران پدید آورد.
معنای انقلابانقلاب در لغت، برگشتن از حالی به حالی، دگرگون شدن، رجعت، تغییر، تحول و ... است و در اصطلاح رایج جهان، شورش عدّه ای برای واژگون كردن حكومت و ایجاد حكومتی نو به منظور تغییرات اساسی و بنیادین در تمام نهادها، مناسبات، ساختار سیاسی و اجتماعی و جایگزینی سازمانی نوین و مطلوب در چهارچوب اهداف و آرمان های خاص می باشد.
در قرآن واژه ی انقلاب به كار نرفته ولی ده مورد مشتقات آن آمده است. در تمام این آیات، تناسب موضوع و منظور آیات، مفهوم لغوی آن، یعنی تغییر و دگرگونی و برگشتن مورد توجه بوده است، كه گاهی انقلاب به سوی تعالی و كمال است (اعراف 119) و گاهی بازگشت به عقب و انحطاط (آل عمران 144) و گاهی نه این و نه آن.
مشروطیت در ایران (1324 ق) كه دستاورد تلاش مجموعه ای از اقشار مختلف جامعه و غرب گرایان و روشنفكران برای اصلاح بنیادین در نظام دینی و اجتماعی ایران بود، سرانجام توانست با وضع قانون اساسی و متمم آن، تأسیس مجلس شورا و برخی نهادهای سیاسی و اجتماعی دیگر، گام هایی برای تحقق آرمان های خود بردارد. اما به دلایل فراوان، اهداف نظام مشروطه و مردم، برآورده نشد. استقرار دیكتاتوری رضاشاه (1299 تا 1320 ش) انحطاط عمیقی در ابعاد مختلف پدید آورد. او با نهادهای ملی و مذهبی در افتاد و شعائر دینی مورد دشمنی قرار گرفت. وی آداب مذهبی را خلاف تجدد می دانست حوزه های علمی دینی را تعطیل كرد، لباس روحانیت را خلاف رویه مملكت اعلام نمود و سرانجام در بازگشت از سفر به تركیه اقدام به كشف حجاب كرد. مشروطیت نیز به طور كلی به فراموشی سپرده شد. در جریان جنگ جهانی دوم، در سال 1320 شمسی، دیكتاتوری بیست ساله فرو پاشید و آزادی های سیاسی و اجتماعی قابل توجهی پدید آمد.
در فضای پس از شهریور 20، به طور كلی سه جریان عمده ی فكری – سیاسی پدید آمدند كه عبارت بودند از:ماركسیستی، ملی، اسلامی،حزب توده ی ایران مظهر جریان ماركسیستی بود كه در برابر این جریان قدرتمند، انجمن های ملی و اسلامی تشكیل گردید. این دوران با كودتای 28 مرداد 1332، پایان گرفت. از سال 1332 تا 1342، اندیشه و سمت گیری افكار دینی به سوی یك تحول انقلابی و عمومی در جامعه و در میان روشنفكران و جوانان اوج بیشتری گرفت.
انقلاب سفیددر سال 1960، جان.اف. كندی، رییس جمهور امریكا به منظور جلوگیری از تعمیق اندیشه های انقلاب و مبارزات ضدِاستعماری و در نهایت حفظ منافع امریكا، برنامه های اصلاحی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی چندی را به حكومت های وابسته توصیه كرد. محمدرضا شاه در سال 1339، در جهت اجرای سیاست «كندی» ، لایحه ی اصلاحات ارضی را به مجلس برد، اما لایحه متوقف شد و كاری از پیش نرفت.
به توصیه امریكا، دكتر علی امینی در اردیبهشت 1340، به نخست وزیری منصوب شد. وی دست به انجام اصلاحاتی، از جمله اصلاحات ارضی زد، حكومت ایران و مطبوعات خارجی و به خصوص امریكایی، نام این اقدامات را انقلاب نهادند كه رفته رفته نام «انقلاب سفید» بر آن اطلاق شد. به خاطر رقابتی كه بین شاه و امینی به وجود آمد، شاه امینی را عزل كرد و در تاریخ 27 تیر 1341، اسد الله علم به نخست وزیری منصوب شد. در تاریخ 16 مهر 1341، مطبوعات نوشتند كه در دولت لایحه ای با سه نكته تازه به تصویب رسید(1)
1- به زنان حق رأی داده شد.
2- قید اسلام از شرایط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان برداشته شد.
3- به جای سوگند به قرآن «كتاب آسمانی» آورده شد.
پس از انتشار این خبر، نخستین موج مخالفت از سوی روحانیت و مراجع دینی پدید آمد و در میان بازاریان و دیگر اقشار جامعه، گسترش یافت و رژیم ناچار به عقب نشینی شد واسد الله عَلَم طی تلگرافی به علمای قم نوشت:
1- نظریه دولت در مسأله « اسلامیت» همان نظریه علمای اسلام است.
2- سوگند با قرآن مجید است.
3- در مسأله مسكوت بودن عدم شركت بانوان در انجمن های ایالتی و ولایتی ...
دولت نظرات آقایان را به مجلس تسلیم و منتظر تصمیم مجلسین خواهد بود.
امام خمینی (قدس سره) كه در آن دوران یكی از مراجع بزرگ تقلید بودند آن را كافی ندانسته و خواستار ادامه ی مبارزه تا لغو رسمی تصویب نامه شدند. سرانجام، پس از پنجاه روز مبارزه، در 7 آذر 1341، در مطبوعات نوشته شد:
«در هیأت دولت تصویب شد كه تصویب نامه مورخه 14/7/1341، قابل اجرا نخواهد بود.»
پس از پایان این ماجرا، تبلیغات دامنه داری علیه روحانیت، كه هماورد غیر منتظره ای برای رژیم تلقی می شد، آشكارا و پنهان آغاز شد. در 19 دی 1341، شاه اصول پیشنهادی خود را كه بعدها «لوایح شش گانه» نام گرفت و تا سال 1356، تا 19 اصل گسترش یافت، اعلام كرد و از مردم خواست كه با شركت در همه پرسی، به آن ها رأی دهند.
این لوایح عبارت بودند از:
1- الغای رژیم ارباب و رعیتی.
2- تصویب لایحه قانونی ملی كردن جنگل ها در سراسر كشور.
3- تصویب لایحه فروش كارخانجات دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی.
4- تصویب لایحه ی قانون سهیم كردن كارگران در منافع كارگاه های تولیدی.
5- لایحه ی اصلاحی قانون انتخابات.
6- لایحه ی ایجاد سپاه دانش به منظور اجرای تعلیمات عمومی و اجباری.
مراجع تقلید قم و تهران طی اعلامیه ای رفراندم را خلاف شرع و قانون اعلام و شركت در آن را تحریم كردند.
دانشگاه ها، بازاریان و اصناف با اجتماعات، تظاهرات، اعتصابات و بیانیه ها در تهران، قم و برخی شهرهای بزرگ به حمایت از روحانیون برخاستند.
در روز ششم بهمن 1341، همه پرسی انجام گرفت و اعلام شد كه پنج میلیون و ششصد هزار رأی موافق و چهارصد هزار و صد و پنجاه رأی مخالف به صندوق ریخته شده است. كندی و دیگر رهبران جهان به شاه تبریك گفتند، در حالی كه موج مخالفت روحانیت ایران به خارج از كشور نیز سرایت كرد و علمای عراق در سطح گسترده ای به حمایت از علمای ایران برخاستند.
شروع نهضتنوروز سال 1342 شمسی بر اساس پیشنهاد امام خمینی (قدس سره) و تصویب مراجع قم، عزای عمومی اعلام شد. بعد از ظهر روز دوم فروردین به مناسبت سالروز شهادت امام صادق علیه السلام مجلس سوگواری در مدرسه ی فیضیه قم برگزار گردید. جمعیت انبوهی در آن شركت كردند، مأموران رژیم، جلسه را به هم ریختند و شركت كنندگان بخصوص طلاب و روحانیون را مجروح و مضروب ساختند و تنی چند نیز به شهادت رسیدند. پس از این حادثه اعلامیه هایی از علمای قم، تهران، نجف و دیگر شهرها صادر شد كه رژیم شاه به دلیل بی حرمتی به دین و اصل دیانت و علما و طلاب محكوم است. رژیم شاه كارت تحصیلی طلاب را لغو و روحانیون جوان را دستگیر و به سربازخانه ها اعزام كرد.
با آغاز محرم سال 1342 شمسی اغلب سخنرانی ها و عزاداری ها به صورت سیاسی برگزار شد. عصر روز عاشورا امام (قدس سره) در مدرسه ی فیضیه ی قم، در حضور انبوه مردم، سخنرانی كرد و در آن از اعمال رژیم شاه و كشتار مردم و قانون شكنی و خطر اسراییل و خطری كه اسلام و كشور را تهدید می كند، یاد نمود و آشكارا شاه را مخاطب قرار داده و گفتند(2)
«آقا من به شما نصیحت می كنم، ای آقای شاه! ای جناب شاه! من تو را نصحیت می كنم دست بردار از این كارها...»
شب دوازدهم محرم مصادف با 15 خرداد، امام (قدس سره) در قم، دستگیر و در تهران زندانی شدند. روز بعد كه سوم عاشوار بود، علما و مردم از جریان دستگیری امام (قدس سره) آگاه شدند. خشم عمومی همه جا را فرا گرفت و تظاهرات گسترده و پردامنه ای در شهرهای بزرگ مانند، تهران، قم، شیراز، مشهد و ... پدید آمد. رژیم دستور مقابله و سركوب داد. حوادث خونینی به وقوع پیوست. در تهران و قم و دیگر شهرهای بزرگ صدها نفر كشته و مجروح شدند. عصر همان روز در تهران حكومت نظامی اعلام شد.
در 17 اسفند 1342، اسدالله علم از نخست وزیری كناره گیری كرد و حسنعلی منصور به این مقام منصوب گردید. در 18 فروردین 1343، امام (قدس سره) پس از آن كه چند ماه در تهران زندانی و سپس تحت نظر بودند، آزاد و شبانه به قم برده شدند. به این مناسبت مجلس جشنی در مدرسه ی فیضیه برگزار گردید. در پایان این جلسه، قطعنامه ای در ده ماده به این شرح از سوی حوزه علیمه قم صادر شد:
1- ایجاد نظم صحیح و برنامه های اساسی همه جانبه در مراكز علمی به ویژه حوزه علمیه قم.
2- اجرای قوانین اسلامی به صورت كامل و احیای سنت های متروك شده ی دینی.
3- اجرای قانون اساسی به معنای واقعی به ویژه اصل دو و متمم آن.
4- الغای تصویب نامه و لوایح ضدِ دینی و انحلال مجلسین غیر قانونی.
5- قطع ایادی استعمار و عمال صهیونیسم از مملكت.
6- جلوگیری از ظلم و فساد و تعمیم عدالت اجتماعی و نیازمندی های عمومی و ایجاد ایران آزاد، مستقل در زیر پرچم پر افتخار مذهب جعفری.
7- بهبود وضع اقتصادی و تشویق ملی و اصلاح وضع كارگران و تهیه ی كار برای فارغ التحصیلان.
8- جلو گیری از اشاعه ی فحشا و منكرات از قبیل برنامه های ضدِ اخلاقی سینماها، تآترها و غیره.
9- آزادی جمیع زندانیان بی گناه، به ویژه حضرت حجت الاسلام طالقانی و اساتید محترم دانشگاه و بازگشت تبعید شدگان و آوارگان به بلاد خود.
10- رسیدگی به وضع معیشت بازماندگان شهدای پانزدهم خرداد.
در 21 مهر 1343، لایحه ی مصونیت مستشاران امریكایی «كاپیتولاسیون» در مجلس شورا به تصویب رسید كه موج تازه ای از مخالفت با رژیم را در پی داشت.
امام (قدس سره) در 4 آبان 1343، طی یك سخنرانی در مسجد اعظم قم، این مصوبه را عامل بردگی ایرانیان و ناقض استقلال كشور دانست و شاه را سخت مورد سؤال قرار داد و گفت:اگر مملكت ما اشغال امریكاست اعلام كنید.
رژیم در 13 آبان 1343، امام (قدس سره) را به تركیه تبعید كرد. با تبعید ایشان، هیجان عمومی تمام محافل مذهبی و مبارز و طرفداران نهضت اسلامی را فرا گرفت. تظاهرات و اعتصابات عمومی در تهران و قم و برخی شهرهای دیگر پدید آمد. اما رژیم به سركوبی پرداخت و فرزند امام (قدس سره) حاج سید مصطفی را بازداشت و پس از چندی آزاد و به تركیه تبعید كرد.
حركت مسلحانهپس از حادثه 15 خرداد و تبعید رهبر نهضت، مبارزان و مخالفان جدّی رژیم به این نتیجه رسیدند كه دیگر مبارزات سیاسی به صورت سخنرانی، بیانیه و تظاهرات و اعتصابات كارساز نیست. باید قهر آمیز و مسلحانه با رژیم سخن گفت. بر این اساس گروه های انقلابی با مشی مسلحانه، با ایدئولوژی های متفاوت شكل گرفتند. عمده ترین این گروه عبارتند از:
1- جمعیت (هیأت های ) مؤتلفه اسلامی: متشكل از چند هیأت دینی، كه این تشكیلات پس از تبعید امام (قدس سره) به مبارزه قهر آمیز روی آورد. نخستین اقدام آن ترور منصور نخست وزیر در اول بهمن 1343، به اتهام خیانت به خلق و مسؤول تبعید رهبر قیام بود كه به دست «محمد بخارایی» صورت گرفت. پس از آن بیش از صد نفر از اعضای این تشكیلات دستگیر شدند و پس از محاكمه چند تن از آنان – صادق امانی، محمد بخارایی، رضا صفار هرندی، مرتضی نیك نژاد اعدام و دیگران به حبس ابد و كمتر از آن محكوم شدند.
2- حزب ملل اسلامی: این جمعیت كه ابتدا «حزب ملل» نامیده می شد و از سال 1340، با هدف مسلحانه تشكیل شده بود پس از 15 خرداد 1342، اندیشه قیام مسلحانه در آن اوج گرفت و نشریه ی «خلق» ارگان خود را منتشر ساخت. این گروه در 24 مهر 1344، شناسایی و حدود هفتاد تن از اعضای آن دستگیر و چند تن از رهبران آن به حبس ابد و كمتر از آن محكوم شدند.
3- سازمان مجاهدین خلق ایران: با پیشگامی محمد حنیف نژاد، اصغر بدیع زادگان، ناصر صادق، در سال 1334، با مشی مسلحانه ایدئولوژی اسلامی به وجود آمد. این سازمان مخفی تا سال 1350، عمل مسلحانه ای انجام نداد و بیشتر به كار تئوریك و تربیت فكری و سیاسی كادرهای خود پرداخت.
4- گروه پرویز نیكخواه: در سال 1344، با ایدئولوژِی «ماركسیستی» تأسیس شد كه گفته می شود در 21 فروردین 1344، ترور ناموفق شاه در كاخ مرمر به وسیله ی رضا شمس آبادی از سوی این گروه صورت گرفته است.
پس از مرگ منصور، در 6 بهمن 1343، «امیر عباس هویدا» نخست وزیر شد. علمای ایران ،عراق ،طلاب و گروه های سیاسی و اجتماعی، با ارسال تلگراف های بسیار به وی، خواستار آزادی امام (قدس سره) شدند. سرانجام با موافقت حكومت ایران، در 13 مهر 1344، امام (قدس سره) به همراه فرزندش از تركیه به نجف منتقل شدند. در 11 اسفند 1345 «نایب السلطنه» شدن فرح دیبا همسر شاه اعلام شد. چون این عمل خلاف قانون اساسی بود ،گفته شد كه در اردیبهشت ماه مجلس موسسان برای اصلاح قانون اساسی تشكیل خواهد شد. روحانیان مبارز مخالفت خود را با این اقدام ابراز و امام (قدس سره) اعلام كردند كه از این پس هدف سرنگونی شاه و رژیم اوست.
در آبان 1346، جشن تاجگذاری شاه بر گزار شد كه با اعتراض نیروهای مخالف و مبارز مواجه گشت و امام (قدس سره) با صدور اعلامیه ای آن را محكوم ساخت.
از بهمن 1348، امام خمینی درس ولایت فقیه خود را در نجف آغاز كردند كه بعداً به شكل كتابی مدون در ایران و كشورهای اسلامی دیگر انتشار یافت.
گوشه ای از جنایات رژیمسال 1350 شمسی، با اختناق و فشار شدید رژیم شاه همراه بود. دلیل این خشونت نیز دو عامل اساسی بود: یكی رشد جنبش و آشكار شدن مبارزات مسلحانه در میان طلاب، دانشجویان و جوانان مذهبی و غیر مذهبی، و دیگر اوج گیری تلاش های فكری، سیاسی و انقلابی افرادی همچون شهید مطهری.
حادثه ی مهم دیگری كه در سال 1350، سبب انحطاط بیشتر رژیم و تعمیق بیشتر مبارزه و مقاوت گردید، برگزاری جشن های دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی بود كه با هزینه های گزاف و هرزگی هایی كه صورت گرفت، خشم عمومی را در تمام سطوح برانگیخت. امام (قدس سره) به شدت این جشن را محكوم كرد.
به طور كلی سال های 50 تا 54 اوج دستگیری، شكنجه، اعدام و سركوب های رژیم بود. در سال 1353، كه یك باره در آمد حاصل از فروش نفت افزون گردید، شاه برنامه ی بلند پروازانه ی رسیدن به «تمدن بزرگ» را اعلام كرد. در تاریخ 11 اسفند 1353 «حزب رستاخیز» به عنوان تنها حزب فراگیر با تكیه به سه اصل، اعتقاد به قانون اساسی، نظام شاهنشاهی و انقلاب سفید، به وسیله ی شاه اعلام شد و امام (قدس سره) عضویت و شركت در حزب رستاخیز را تحریم كرد.
در پایان سال 1354 مجلسین، بر اساس تصویب نامه ای، تاریخ هجری را به شاهنشاهی تبدیل كه از آغاز سال 1355 شمسی، سال 2535، در تمام مكاتبات رسمی و دولتی مورد استفاده قرار گیرد كه بیش از پیش بر خشم علما و مبارزان افزود.
در سال 1355، كارتر از حزب دموكرات رییس جمهور امریكا شد. یكی از محورهای تبلیغاتی او در انتخابات، مسأله حقوق بشر در جهان بود. از این رو از دولت های دوست خود از جمله ایران خواست كه حقوق بشر را رعایت كنند. شاه ناگزیر «فضای باز سیاسی» را اعلام كرد و این فرصت مناسبی برای گسترش انقلاب در داخل و خارج كشور بود.
نخستین خشم انقلابی در روزهای 31 خرداد و اوایل تیر 1356، پدید آمد. در 29 خرداد دكتر علی شریعتی در لندن به نحو مشكوكی درگذشت. و شایع شد كه رژیم او را كشته است.
روز اول آبان 1356، آیت الله حاج سید مصطفی خمینی در نجف توسط عوامل رژیم شاه به شهادت رسید. این خبر امواج تازه ای در حركت فزاینده مردم ایجاد كرد و به دنبال آن نوار جدید سخنرانی امام (قدس سره) كه در روز دهم آبان ماه در نجف ایراد شده بود، به منزله دستورالعملی برای تشكل نیروها در مبارزه با رژیم بود. روز 17 دی 1356، در روزنامه اطلاعات مقاله ی اهانت آمیزی تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به قلم مستعار احمد رشیدی مطلق، علیه امام (قدس سره) درج گردید. شاه كه پس از سفر كارتر به ایران و تعریف و ستایش او از شاه، بیش از پیش مغرور شده بود، بر انتشار این مقاله صحه گذاشت و حتی لحن آن را تندتر كرد.
انتشار این مقاله حركت جدیدی را در كشور پدید آورد. روز 19 دی، طلاب و عده ای از مردم قم مورد هجوم رژیم قرار گرفتند كه طی آن چند تن به شهادت رسیدند. پس از حوادث قم، امام (قدس سره) طی پیامی سلطنت شاه را غاصبانه و جائرانه خواندند و فرمودند(3):
كارتر و دیگر غارتگران مخازن ملت های مظلوم باید بدانند، محمدرضا، خائن و یاغی است و از سلطنت، مخلوع است.
اوج نهضتدر چهلم شهدای قم، از سوی مراجع تقلید عزای عمومی اعلام شد و در اكثر نقاط ایران مراسمی برگزار گردید كه از آن میان قیام مردم تبریز در 20 بهمن بود كه طی آن عدّه ای از مردم به شهادت رسیدند. نوروز سال 1357، عزای عمومی اعلام شد و مراسم پانزده خرداد به صورت بستن بازار و ماندن در خانه ها اجرا شد. بر اساس رهنمودهای امام (قدس سره) مراسم ماه رمضان 1357 و مجالس و سخنرانی ها، یكسره سیاسی و انقلابی و ضدِ رژیم شد.
در 28 مرداد 1357، جمشید آموزگار از نخست وزیری استعفا و مهندس جعفر شریف امامی مأمور تشكیل كابینه شد. وی دولت خود را با عنوان «دولت آشتی ملی» به صحنه آورد و خود را مذهبی و مقلد آیت الله شریعتمداری معرفی كرد. او تاریخ شاهنشاهی را لغو و قمارخانه ها را تعطیل كرد، مطبوعات را آزاد اعلام و قول داد عوامل سوء استفاده كننده و فاسد را مجازات، زندانیان را آزاد، مالیات ها را كاهش، و حزب رستاخیز را منحل كند.
ادعاها و برخی اقدامات دولت جدید این بیم را پدید آورد كه ممكن است مبارزه به ركود كشیده شود و برخی از مراجع و پیشوایان مبارزه را به تسلیم بكشاند، از این رو امام (قدس سره) با ارسال پیامی به ملت ایران، این خطر را گوشزد كرد. روز 13 شهریور 1357، به مناسبت عید فطر نماز با شكوهی در قیطریه تهران به امامت آیت الله مفتح برگزار گردید كه نمایشی از قدرت مردم در مقابل استبداد بود. صبح 17 شهریور 1357، از طریق رادیو، در تهران و 12 شهر بزرگ كشور حكومت نظامی اعلام شد. اما مردم بی خبر و بی اعتنا به شرایط جدید، صبح همان روز در میدان ژاله تهران (شهدا) گرد آمدند و با هشدار نظامیان پراكنده نگشتند. تیراندازی آغاز شد، و فاجعه ای بزرگ پدید آمد كه به (جمعه سیاه) شهرت یافت. امام (قدس سره) طی اعلامیه ای بر ادامه ی مبارزه و ضرورت مقاومت تأكید كرد.
با آغاز سال تحصیلی 1358- 1357 شركت سازمان یافته دانشجویان و دانش آموزان در مبارزات خیابانی بیشتر و مؤثرتر گردید.
رژیم شاه كه منشأ این قیام عمومی را در نجف و شخص امام (قدس سره) می دانست، در اندیشه اخراج ایشان از عراق افتاد. رژیم عراق با توصیه حكومت ایران ، امام (قدس سره) را دعوت به سكوت و یا خروج از آن كشور كرد كه ایشان راه دوم را انتخاب كردند و عازم كویت شدند، اما آن كشور به ایشان اجازه ورود نداد و از این رو، در تاریخ 13 مهر 1357، عازم فرانسه شد و در دهكده ی «نوفل لوشاتو» ساكن گردیدند. این هجرت، علی رغم تصور شاه، روح تازه ای به مبارزه بخشید.
در آبان ماه اعتصابات كاركنان شركت نفت، مخابرات، بانك ملی، سازمان آب، راه، رادیو و تلویزیون و ... بر دامنه مبارزات افزود. این اعتصاب ها دستگاه اداری كشور را به فروپاشی كشاند. در 14 آبان، ارتشبد غلامرضا ازهاری مأمور تشكیل كابینه شد. شاه طی یك پیام تلویزیونی گفت:
پیام انقلاب ملت ایران را شنیده است و وعده داد كه حكومت و دولت نظامی، موقتی است و پس از آرام شدن اوضاع، انتخابات آزاد برگزار، فاسدین مجازات، قانون اساسی اجرا و به طور كلی گذشته جبران خواهد شد. دولت ازهاری در نخستین گام، مطبوعات را تسخیر كرد و به دنبال آن اعتصاب مطبوعات آغاز شد كه تا پایان دولت او ادامه یافت. تظاهرات تاسوعا و عاشورای آن سال عملاً به صورت همه پرسی در آمد كه مردم شاه و رژیم او را منحل و جمهوری اسلامی را با رهبری امام (قدس سره) خواستار شدند. در پایان راهپیمایی روز عاشورا قطعنامه ای در 17 ماده خوانده شد كه در آن علاوه بر خلع شاه از سلطنت و تأیید رهبری امام (قدس سره) و استقرار حكومت عدل اسلامی، تأمین حقوق بشر، تأمین حقوق سیاسی كلیه ی افراد جامعه ، اجرای عدالت اجتماعی و تأمین حقوق كارگران و دهقانان، به عنوان اهداف نهضت اعلام شد.
دولت ازهاری نیز نه تنها نتوانست جلوی گسترش روز افزون انقلاب را بگیرد بلكه خود نیز به بستر بیماری افتاد. شاه این بار «شاپور بختیار» را كه اعضای قدیمی جبهه ی ملی بود به نخست وزیری انتخاب كرد. او با شعار «سوسیال دموكراسی» گام به جلو نهاد و اعلام كرد كه شاه چندی به مسافرت خارج از كشور خواهد رفت. ژنرال هایزر فرستاده ی مخصوص امریكا به ایران آمد و تلاش كرد ارتش را به حمایت و اطاعت بختیار وادار كند. تمهید دیگر شاه برای حفظ تاج و تخت خود، تشكیل «شورای سلطنت» بود.
در 26 دی، شاه به ناچار از ایران خارج شد. امام (قدس سره) دولت بختیار را غیر قانونی و او را مجرم و خائن دانست. مبارزه ی مردم همچنان ادامه یافت و امام (قدس سره) طی بیانیه ای رهنمودهایی برای جلوگیری از هرج و مرج و حفظ اموال عمومی به ملت ایران دادند و یادآور شدند كه به زودی اعضای «شورای انقلاب» را معرفی خواهند كرد. تظاهرات عظیمی در روز اربعین حسینی در تهران و سراسر ایران انجام شد. در تهران قطعنامه ای در 10 ماده خوانده شد كه در آن دولت بختیار غیر قانونی اعلام و از امام (قدس سره) تقاضا شده بود كه هر چه زودتر شورای انقلاب را معرفی كند. در 5 بهمن 1357، با تلاش اردشیر زاهدی و كمك دولت و ارتش، عده ای در تهران به عنوان حمایت از قانون اساسی راهپیمایی كردند.
در همان روزها اعلام شد كه امام (قدس سره) به زودی به ایران باز می گردد. به دستور بختیار فرودگاه های كشور بسته شد. تظاهرات مردم اوج بیشتری گرفت. سرانجام فرودگاه مهرآباد باز شد و در صبح 12 بهمن 1357 امام (قدس سره) همراه عدّه ای كه اكثراً تبعیدی سالیان پیش بودند، وارد ایران شد و از فرودگاه به بهشت زهرا رفت و در آن جا طی سخنانی دولت بختیار را غیر قانونی خواند و فرمود به زودی دولت را معرفی خواهد كرد. در روز 19 بهمن، عده ای از نظامیان نیروی هوایی ارتش به محل اقامت امام (قدس سره) رفتند و اطاعت خود را از رهبری انقلاب اعلام كردند. شب 21 بهمن، در نیروی هوایی درگیری مسلحانه بین عده ای از افراد این نیرو و گارد شاهنشاهی پیش آمد كه مردم به یاری نیروی هوایی شتافتند و بدین ترتیب درب پادگان ها به روی مردم باز شد و سلاح ها به دست مردم افتاد. سرانجام سران ارتش دست اندركار كودتا شدند و در روز 21 بهمن، از ساعت چهار بعد از ظهر حكومت نظامی اعلام شد. امام (قدس سره) اعلام كرد كه مردم به حكومت نظامی اعتنا نكنند. مردم نیز همچنان به یورش خود به مراكز دولتی و نظامی و انتظامی ادمه دادند و تقریباً تمام این مراكز با اندك درگیری و مقاومت، تسخیر شد و به دست مردم افتاد. در پایان روز 22 بهمن 1357، رژیم 2500 ساله پادشاهی و سلطنت 50 ساله پهلوی منقرض گشت و حكومت «جمهوری اسلامی» تشكیل شد. سرانجام در 12 فروردین 1358، طی همه پرسی با 2/98 درصد از آرای مردم، جمهوری اسلامی ایران رسماً اعلام و مستقر گردید.
پی نوشتها:
1- هر یك از حواث و جریان های انقلاب اسلامی با توجه به تاریخ وقوع آن ها، به طور مبسوط در این كتاب ذكر شده است و در این جا فقط اشاره به سیر حوادث منجر به انقلاب منظور است.
2-صحیفه نور جلد 1،ص57-54، 13/3/1342

نظر شما :